بنام خدا
سلام
امروز میخواهم مطالبی زیبا از دکتر را براتون
در وبلاگم بگذارم.امیدوارم خوشتون بیاد.
نیایش
خدایا
آتش مقدس شک را
آن جنان در من بیفروز
تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد
وآنگاه از پس توده ی این خاکستر
لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی
شسته از هر غبار طلوع کند
خدایا
به هرکی دوست میداری بیاموز
که عشق اززندگی کردن بهتر است
و به هرکس که بیشتر دوست میداریش بچشان
که دوست داشتن از عشق برتر است !
حرف و سخن
حرفها بر سردلم عقده کرده است
شش روز است نگذاشته اند حرف بزنم
میخاهم گوشه ای بنشینم و کمی تنها باشم
حرف بزنم و بنویسم و بگویم
انگشت هایم خمیازه می کشند .
باید بنویسم
این حرفها را نمیشود تحمل کرد
بیش تر از این دردل نگه داشت
ورم می کند ورنجم می دهد
می روم
کجا بروم ؟
جاده منتظر
زانوان کسته است و پاهایم فلج
خسته و مجروح و پریشان
وباری به سنگینی کوهی بر دوش
و من درزیر آن خم شده ام
واز زیر آنکه چندین برابر من سنگین است و بزرگ است
آرام گرفته ام
وتنها برق حسرت از چشمان بازم
که همچنان به این راه
که تاافق کشیده است دوخته ام - ساطع است
و جاده منتظر را در برابرم روشن می دارد
جاده ای که سال هاست چشم به راه هر قدمم
خود را بر خاک افکنده است
اما ردپایی بر آن نیست و ..
نخواهد بود